این روزها ، حال و احوالم شبیه « زن های غوله » شده هست ، لابد می پرسید « غوله » دیگر چه صیغه ایست ؟
در زمان های گذشته در مصر زنی که شوهر خود را از دست می داد ، تبدیل می شد به « غوله » ، غوله می بایست در خانه می ماند و پس از آنکه ماه های حبسش تمام شد می توانست از خانه خارج شود . در داستان « واحه ی غروب » که تازگیها خواندنش را تمام کرده ام ، در توضیحات غوله چنین آمده است :« زن غوله ، باید صبر کند تا از روحی که او را درگیر کرده و باعث مرگ شوهر درگذشته اش شده است پاک شود . لباس سوگواری اش را هر چقدر هم کثیف و چرک باشد عوض نمی کند . حمام نمی رود . آرایش نمی کند . هیچ کدام از زیورآلاتش را استفاده نمی کند . حتی موهایش را هم شانه نمی زند. اما پیش تر از هرچیز و مهم تر از همه چیز این است که نباید از خانه بیرون بیاید ، تا چشم کسی به او بیفتد . هرکس در خلال این دوره غوله را ببیند ، حتما هلاک خواهد شد . چون ملک الموت روح او را از کالبدی به کالبد دیگر منتقل می کند . در دوره ی پیش از پاک شدن ، نباید با کسی سخن بگوید . کسی هم نباید با او حرف بزند . مگر افراد باجراتی از نزدیک ترین افراد خانواده اش . این مکالمه هم حتما باید پشت دیوار انجام شود . ، همه ی این محدودیت ها در طول ماه های رهایی از شری که در شخص بیوه ، به محض مرگ همسرش ، شکل می بندد ، باید ادامه داشته باشد . در آخر دوره او می تواند به حمام برود البته فقط در یکی از چشمه های واحه . می تواند زیورآلات و آرایش ها را از سر بگیرد . اما در آن روز خطر کوبنده تر خواهد بود . جارچی در کوچه های شهر می گردد و هشدار می دهد : غوله به سوی شما می آید . از شومی سرنوشت بپرهیزید . همه باید در خانه های شان بمانند ، چون شومی غوله در لحظات پیش از پاک شدن از روح مرگ ، بسیار نیرومندتر است و کسی که غوله را در آن لحظات ببیند ، بهره ای جز هلاک نخواهد داشت . » *
من ، ماراجینما ، ملیکه ام . زن غوله ی داستان ، که در تنهایی به مرگی دردناک تن داده است/ خواهم داد .
واحه غروب، نوشته ی بهاء طاهر ، ترجمه ی رحیم فروغی ، انتشارات نیلوفر ، صفحه 193